فصل دوم: طمع

طمع یک نیاز غیرمنطقی است که خارج از حد کنترل است. طمع هیچوقت سیراب نخواهد شد بخاطر اینکه ما وقتی چیزی را می خواهیم و به دست می آوریم هیچوقت احساس بی نیازی از آن را نخواهیم کرد. در معامله گری یکی از مشکلات مهم از دست دادن فرصت است ولی باید فرق قائل شویم که ما می خواهیم فرصت خوب به دست بیاوریم یا اینکه دچار طمع بشویم و این مسئله را با هشت مثال بیان می نماییم.

مثال یک

وقتی فردی یک قرارداد را می بندد و تصمیم می گیرد که آن را به پنج عدد برساند تا بیشتر سود کند ولی اگر آن فرد به دوره ضرر برسد همه استراتژی هایش به هم می خورد و ضررش پنج برابر می شود.

مثال دو

شما یک سهام با یک سود خوب فروخته اید ولی آن سهم شروع می کند به بالا رفتن ولی شما یک احساس خیلی بدی دارید که این احساس آن قدر بد است که نمی گذارد شما دنبال فرصت های دیگری باشید.

مثال سه

هر باری که یک فرصت خوبی را از دست می دهید به شدت دچار اضطراب می شوید و شما به آن فرصت های خوب که به دست آورده اید فکر نمی کنید و تمرکز می کنید روی چیزی که از دست داده اید.

مثال چهار

وقتی ما به خاطر چیزی ضرر داده ایم شروع می کنیم برای جبران آن. برای همین شروع می کنید به خریدن سهم بدون هیچ استراتژی خاص.

مثال پنج

وقتی شما چیزی را از طریق دوستانتان راجع به یک سهم شنیدید هیجان زده می شوید و بدون اینکه آن کار را تجزیه و تحلیل کنید شروع به خرید آن می کنید. در آن حال سهم شروع می کند به افت کردن و شما شروع می کنید به خرید بیشتر و می گویید که حتما آن سهم بالا خواهد رفت.

مثال شش

شما یک سیستم معامله گری را شروع می کنید به تست کردن که به نظر خوب می آید. ولی چون آن تست تکمیل نشده شروع می کنید به خرید کردن با پول عملی. بعد نتیجه آن تست خوب در نمی آید بخاطر اینکه نتیجه تست به اتمام نرسیده بوده است.

مثال هفت

دوستان ما به ما زنگ می زنند و می گویند یک سهم خوب دارند که به شدت بالا خواهد رفت و ما سوال می کنیم که قیمت آن سهم چند است که این سوال یک سوال اشتباه است و او جواب می دهد که این سوال را نپرس بلکه بگو این سهم به کجا خواهد رفت که جواب سوال کاملاً روی طمع تمرکز دارد. ما باید بپرسیم معیار انتخاب این سهم چه چیزی بوده است و در کدام نقطه است میزان سود آن به ضرر آن.

مثال هشت

شما می بینید که همسایه یا دوستانتان پول زیادی از مارکت به دست می آورند و شما می روید پول قرض می گیرید و شروع می کنید به خرید کردن. ولی بعد از مدتی شروع می کنید به ضرر دادن.

شما از این هشت حالت کدام یک را انجام داده اید یا حداقل یک کدام از آن را انجام داده اید یا چیزی مشابه آن را انجام داده اید؟ اگر جواب مثبت است، شما تحت کنترل طمع بوده اید یا یک نیاز خواستن شدید که یک رویای غیرقابل واقعی و با شکوه که ما را طلسم کرده بوده است. اگر شما هیچ کدام از این ها را نداشته اید پس من به شما خواهم گفت که تو وارد مارکت نیستی و عاری از طمع هستی. برای اینکه وارد مارکت بشویم باید یک حداقل از طمع را داشته باشیم تا آن ریسک را قبول کنیم.

بدون آن حداقل طمع، هیچ دلیل و علاقه ای وجود ندارد که آن ریسک را بکنیم و پول خود را به حساب بانکی می گذاریم و سود آن را بدون ریسک در اختیار خواهیم داشت. ما باید هشیار باشیم نسبت به فرصت ها و به سمت آن ها برویم و آنها را از دست ندهیم و باید به مقدار کم راضی باشیم و این چیزی است که می تواند به ما هدف و انگیزه بدهد. مشکل، مشکل بیش از حد آن است. درست مثل ترس که به دلیل عدم جرئت کسی نمی تواند وارد مارکت شود و باید با احتیاط وارد بازار شد. طمع شمشیر دو لبه ایست که از یک طرف باعث موفقیت و از طرف دیگر باعث اشکال می شود. مقدار کم طمع خوب است که ما به آن می گوییم راضی بودن.

در آن صورت ما دنبال ریسک نیستیم. و ما باید قسمت خوب این شمشیر را استفاده کنیم و از آن قسمت دیگر پرهیز کنیم. این مانند مثال یک شکارچی است که می خواهد دنبال یک پرنده برود یا یک پرنده را شکار کرده و هنوز وقتی به خانه نرسیده است دنبال دومی می رود و پرنده اول نیز از دست او فرار می کند و حیرت زده است و ناراحت از اینکه چرا به سراغ دومی رفته و آن شکار اول را از دست داده.

در اینجا یک مثالی به وجود می آید. مثال پال که سی هزار دلار خود را دویست هزار دلار می کند و آن روز خاص پیش می آید و تمام پول خود را از دست می دهد و پال می گوید من تحت تسلط شیطان بوده ام و در عرض یک روز کار شش ماه خود را از دست می دهد. پال یک فرصتی را روی چارت می بیند که فکر می کند آن یک فرصت استثنائی است و دیگر پیش نخواهد آمد و شروع می کند به افزایش حجم ترید خود خارج از استانداردها و مدیریت مالی خود و وقتی هم ترید بر می گردد به جای اینکه از آن خارج شود شروع می کند به افزایش ظرفیت ترید خود. در حقیقت آن موقع است که همه پول خود را از دست می دهد و این قضیه هر چند وقت یکبار رخ می دهد و باید شروع کند به جمع کردن دوباره آن. این قانون مربوط به ترید است.

اشکال کار سر این است که طمع چشمان ما را می بندد و کور می کند و نابینا می کند نه اینکه نبینیم بلکه آن چیزی را که فکر می کنیم می خواهیم. پال دچار سناریوی معامله گری شده است. پال در حقیقت دچار چاله سناریویی است که خودش آن را ساخته است. بخاطر اینکه آن داستانی را که خودش می گوید باور کرده است و نمی تواند باور کند که برخلاف تصور او می تواند بازار دچار ضرر شود و او با این طرز تفکر است که صد در صد فکرهای او درست است. در حقیقت پال خودش را دچار هیبنوتیزم کرده است که این یک ترید او را به قله های موفقیت خواهد رساند و لذا نمی خواهد از آن جدا شود و این مانند مثال میمونی می ماند که به دنبال یک چیز با ارزش مانند موز داخل یک سوراخ است و وقتی دست خود را داخل آن سوراخ می کند نمی تواند آن را بیرون بیاورد و باعث می شود که او شکار شود. متاسفانه وقتی طمع ترکیب می شود با اینکه با علاقه و امید به اینکه آن ترید یک ترید مثبت است حتی وقتی ترید ضد ما می رود نمی خواهیم قبول کنیم و همینطور در داخل معامله و سیستم می مانیم. در اینجا امید مانند یک خدمتکار فقیر و نابینا و بی اراده در خدمت ما است. مثال بعدی در مورد جان می تواند این مساله را بیان کند. جان یک معامله گری است که موفق است.

روزها معمولاً پنج روز اول هفته کارنامه خوبی دارد و درآمد خوبی دارد ولی با یک ترید در آخر هفته تمام سرمایه خود را از دست می دهد و معمولاً مشکل از اینجا شروع می شود. مثلاً از یک تریدی که باز می ماند و دیر وارد آن می شود، بعد برای اینکه با سود آن را ختم کند نمی تواند از آن خارج شود و برای اینکه یک ترید دیگر را هم مثبت دربیاورد شروع به خرید زیاد سهم می کند و نمی خواهد قبول کند که در ضرر است و همین باعث می شود که سرمایه کل هفته خود را از دست بدهد. بخاطر اینکه اشتباه او ریشه در طمع دارد. در حقیقت طمع خودش را به آن صورت بروز می دهد که نمی خواهیم قبول کنیم که دچار یک ضرر می خواهیم بشویم.

بیشتر بخوانید:  فصل پنجم: غرور

مشکل جان این است که نمی خواهد ضرر بدهد که حتی آن ضرر یک ضرر کوچک است و باقی سرمایه اش را حفظ کند و می خواهد به سرمایه خود اضافه کند. در صورتیکه با یک ضرر کوچک می تواند جلوی ضررهای بزرگتر را بگیرد. در این موارد مثل جان طمع خودش را با امید قاطی می کند و نمی گذارد که ما پیشزفت کنیم.علت اینکه برای خیلی طمع ایجاد می شود این است که یک احساس کمبود در ما وجود دارد که این ایده ای است که ما آن را نداریم و آن حس فراوانی است و نمی تواند به خود بگوید که نیاز به طمع کردن بیش از حد نیست.

اگر احساس فراوانی را به جای کمبود در خودمان داشته باشیم، لازم نیست که دیگر در یک تریدی که داخل آن ضرر افتاده است به صورت سریع تر از آن خارج شویم در حالتی که مارکت جواب نمی دهد و در آن حالت به جنگ مارکت نمی رویم. ما باید این احساس را داشته باشیم که بر روی تریدهای سودده تمرکز کنیم.

کسانی که احساس فراوانی را در خود پرورانده اند دچار طمع نمی شوند و در حد علاقه آن را قرار می دهند. معامله گرهایی که کمبود ندارند و می دانند که مارکت مثل خدا بخشنده است و می توانند فرصت های دیگری را به دست بیاورند و داخل یک تریدی که ضررده است به آن بچسبند و پافشاری نمایند و باید بگذارند که آن برود و مانند آن میمون اگر دست خود را از آن سوراخ بیرون بیاورد جان خود را نجات داده است و باید داخل تریدهایی برود که سودده است. این معامله گرها دنبال فرصت های بزرگتر و سود ده تر هستند.

فصل دوم: طمع

مفهوم بزرگ بینی

نوع دیگری از طمع وجود دارد که خارج از کمبود است و به آن خود بزرگ بینی می گویند.

در اینجا معامله گر به صورت خودسرانه تصور می کند می تواند پول بی انتها و زیادی را به دست بیاورد بخاطر اینکه از قبل همچین کاری را انجام داده است. یا اینکه یک نفر دیگری در شهر خود این کار را انجام می دهد همچنین فرض اشتباه اینکه پول به راحتی به دست می آید به راحتی از دست می رود، مانند اینکه من در ترید قبلی به راحتی پول از دست داده ام و در این ترید به راحتی می توانم پول در بیاورم. معامله گر فکر می کند که مستحق پول زیادی است بدون هیچگونه تلاشی. رفتارها و باورهای خود بزرگ بینی در حقیقت ورای تفکر فراوانی است بدون هیچگونه تلاش و مدیریت. معامله گر خود بزرگ بین به این نتیجه می رسد که یک نابغه است و چون او شروع کرده به کاری نمی تواند چیزی برعکس او برود و احتیاجی به وسیله محافظت ندارد. این نوع رفتار خود بزرگ بین نتیجه این است که فرد فکر می کند شکست ناپذیر است و هیچ کس نمی تواند او را شکست بدهد. با این طرز تفکر دچار اطمینان بیش از حد می شود و مستحق این است که هر چیزی را بخواهد به دست بیاورد این طرز تفکر دیدگاه های واقعی فرد را از بین می برد. و نمی گذارد که فرد اوضاع اقتصادی و همه چیز را دقیق ببیند و معامله گر وضوح دیدش از بین می رود.

مانند این است که شخصی عینک رنگی به چشم خود زده است و همه چیز را به رنگی که خودش می خواهد می بیند نه به رنگ واقعی آن و خودش را با واقعیت های زمانه مطابقت نمی دهد. لذا چنینی فردی که ترید می کند به ریسک دقت نمی کند و ریسک هایی که فکر می کند هیچوقت نمی تواند گریبان او را بگیرد به او ضربه می زند از لحاظ روانی و مالی چون معامله گر دید اصلی خودش را از مارکت از دست داده و احساس خود بزرگ بینی و عدم شکست پذیری دارد. معامله گر موفق کسی است که می داند باید تصمیم درست و صحیح بگیرد و معامله گر واقعی کسی است که تصمیم درست را بین دو حالت ترس و طمع می گیرد. و به دنبال فرصت های خوب و عالی باشد و به دنبال حفظ سرمایه خود. معامله گر موفق باید یک بالانس ایجاد کند بین خواسته های خود و از یک طرف دنبال فرصت ها است و نمی خواهد دنبال ضرر برود و نسبت به فرصت ها بی توجه نیست.

به عبارت عامیانه معامله گر واقعی کسی است که از هول حلیم در دیگ نیفتد.

خانم روس اشاره می کند به یک انسانی به نام گریک که معامله گر موفقی بوده است که در مارکت های عادی مانند گندم معامله می کرده است دچار طمع می شود و پوزیشن هایی را باز می کند که بیشتر از حد مدیریت مالی به او اجازه می داده است.

یکی از بزرگترین اشتباهات همین است و در انتها وقتی مارکت سقوط می کند دو حالت برای او پیش می آید: 1) برخلاف عکس العمل طمع می کند و پوزیشن های باز نمی گذارند از آن خارج شود، به امید اینکه تاحالا مارکت به نفع من بوده از آن خارج نمی شود و نصف سرمایه اش که نیم میلیون دلار بوده است را ظرف هفت یا هشت روز از دست می دهد و 2) سناریوی دوم حالتی است که بدون اینکه بگذارد طمع عکس العمل نشان بدهد شروع می کند به بستن پوزیشن هایش و به آرامی تمام پوزیشن هایش را در طول آن روز می بندد و روز بعد که می بیند مارکت افت کرده است، می بیند سود بالایی برده از پوزیشن هایی که سهام آن بالا بوده و آن ها را فروخته و این داستان نشان می دهد که چگونه طمع می تواند واقعیت را از ما بگیرد و به ما ضربه بزند. این حالت خود بزرگ بینی را در معامله گرهای موفق می بینیم که هر چند وقت یکبار مارکت دچار افت شده و هیچ چیزی مثل مارکت انسان را افتاده نمی کند.

چگونه می تواند طمع واقعیت را از ما بگیرد (طمع چگونه حس واقعیت بینی را در ما می کشد)؟ این داستان با دو انتهای مختلف نشان می دهد که دو حالت می تواند وجود داشته باشد: یا طمع در ما نفوذ می کند و بر ما غلبه می کند یا به صورت کمبود و یا خود بزرگ بینی طمع ما را مسخ می کند، انگار که هیبوتیزم شده ایم و لذا واقعیت را جلوی روی خود نمی بینیم. در واقع از عینک آلوده به طمع به قضایا نگاه می کنیم که خطرناک است و برای اینکه در این حالت واقع بینی ما از بین رفته و شروع می کنیم به خیال پردازی. چیزهایی را به خود گفتن که ما را گمراه می کند. هر موقع که احساس کردید که خیالپردازی می کنید که برای خودتان امیدوارکننده است، خیلی دقت کنید که این زنگ خطر را به صدا در می آورد و به داستان ذهن خود نگاه کنید و ببینید این بر اساس خیالبافی است یا بر اساس واقعیت که می توانید ببینید که مارکت به شما نشان می دهد.

بیشتر بخوانید:  فصل هشتم: یافتن مهمترین گناهان معامله گری شخصی شما

لذا درست است که این داستان ها خیلی جالب و قدرتمند هستند ولی در معاملات باید به واقعیت ها نگاه کنیم و در حقیقت با محاسباتی که احتمالات را از قبل کرده بودیم مثلاً به خود بگوییم اگر من به این حد از ضرر برسم باید از مارکت بیرون بیایم یا اگر به این حد از سود برسم باید بیرون بیایم.

در بعضی وقتها طمع ما را تحت فشار قرار می دهد که یک حرکت ناخواسته انجام بدهیم بدون اینکه تحقیق کافی کرده باشیم در مورد آن. مثلاً می خواهیم پول بیشتری به دست بیاوریم از آن سروقت خارج نمی شویم و یا به سود کمی رسیده و سریع خارج می شویم که نکند این پول را از دست بدهیم.

همه این عکس العمل های سریع که بدون تحقیق انجام می دهیم زنگ خطر است که باید به آن دقت کنیم. هر وقت خواستیم کاری را سریع انجام بدهیم باید دقت کنیم تحت هر شرایطی از خود سوال کنیم احتمالات الان چیست؟ احتمالاتی که قبل از ترید می خواستم وارد آن بشوم چیست و چقدر الان از هدف دور هستم و چقدر به ضرر دور هستم؟ باید این احتمالات را همیشه بررسی کنیم تا با حداکثر سود و حداقل ضرر از ترید بیرون بیاییم و همیشه باید آماده خطر باشیم. نمی توان داستان سرایی کرد بدون اینکه حواسمان نباشد.

مشکل ماهیت غیرقابل پیش بینی مارکت

حالت تصادفی دارد و صد در صدی نیست. مثل گریک که موفق بود ولی پوزیشن بیش از حد لازم را باز کرده بود.

برای اینکه داشت با احتمالاتی بازی می کرد که فکر می کرد این احتمالات به نفع او خواهد بود چون قبلاً به نفع او بوده و تجربیات خوبی داشته از مارکت ولی دقت نکرده که وقتی طمع وارد می شود و ماهیت قابل پیش بینی است ما برای آن احتمالاتی باید آماده باشیم که حتی یک درصد و یک در صد ممکن است بیفتد و اگر پوزیشن های ما بیشتر از حد باشد می تواند به ورشکستگی ما منجر شود. مثل حالت هایی که گفتیم مثل چتر نجات و… طراحی شده برای احتمالات کم که اگر اتفاق افتاد، می تواند ما را از خطرهای کشنده رهایی بخشد.

لذا در بیشتر معاملات بیشتر از 60 تا 70 درصد موفق هستیم و ضرر بده های ما کوچک است ولی مدیریت معامله می گوید حداکثر تا دو درصد می توانیم کل سرمایه خود را از دست بدهیم برای اینکه از قبل مدیریت سرمایه اجازه نداده ریسک بیشتری بکنیم و این باعث می شود که ما دوام پیدا کنیم. ولی بخاطر طمع پوزیشن ما بیشتر از حد باز می شود. آن پوزیشن به ضرر ختم شد مثلاً 50 درصد از سرمایه ما از بین می رود که ریشه ما در طمع است که می خواهیم 50 درصد بیشتر سود ببریم به جای اینکه با 60 عدد ترید 50 درصد سود ببریم، می خواهیم با 5 عدد ترید همان سود را ببریم.

چون نمی دانیم که گوی سیاه که مظهر بدی است هر چند وقت یکبار نصیب یکی می شود چه موقع می خواهد برای ما اتفاق بیفتد. بایستی در سایز پوزیشن دقت کنیم و چیزهای حیاتی مثل سایز پوزیشن و … و خطرات و اخطارهایی که برای طمع است حواسمان باشد و مثل دماسنج خود را بسنجیم که داریم خیالبافی می کنیم یا داریم حقیقت را می بینیم برای باز و یا بستن پوزیشن که باید حواسمان باشد به مدیریت. لذا به خاطر ماهیت غیرقابل پیش بینی و تصادفی واقع که در مارکت اتفاق می افتد، اگر پیش بینی ها به ما گفتند که تا 99 درصد به سود می رسیم باید برای یک درصد باقیمانده از قبل روی مدیریت سرمایه کار کرده باشیم که حتی آن یک درصد اگر اتفاق افتاد ما به شکست نرسیم و سرمایه زیادی را از دست ندهیم.

معامله گرهای مبتدی از ترس ضربه می خورند و معامله گرهای نیمه پخته از طمع ضربه می خورند. بعد از یک مدت که سرمایه جمع کردند در یک ترید طمع از دست می دهند و یک ترید موفق چندین مرتبه طول می کشد و ضربه می خورد تا درک کند طمع چه چیز بدی است و همیشه برای ریسک باید آماده بود و از قبل نگذاشت که کم کم در ما رخنه کند، همانطور که در گریکو دیدیم که توانست با طمع سرمایه زیادی را از دست بدهد.

چرا ما سناریو سازی می کنیم و طمع یا داستان سرایی کم کم در ما رخنه می کند؟ ما یک سناریویی که در ذهن ایجاد می کنیم خیال می کنیم که می خواهیم شق القمر انجام بدهیم و بار خود را ببندیم و موفق از آب دربیاییم و ما بخاطر ماهیت غیرقابل پیش بینی مارکت ممکن است چندین بار سود به دست بیاوریم ولی با یکبار ضرر تمام سودهایی که به دست آورده ایم را از دست بدهیم که به کرات برای معامله گرهای موفق این قضیه را شنیده ایم. لذا داستان سرایی که به ما قوت قلب می دهد ولی داستانی که ما با آن دید و عینک غیرقابل واقعی و ریسک زیاد کاری را انجام می دهیم که نمی خواهیم. کاری که خارج از مدیریت ما است مثلاً چندین برابر حجم ترید خود را اضافه کنیم که خارج از ترید ما است. لذا بخاطر تصادفی بودن مارکت معلوم نیست که سود می کنید یا ضرر. ممکن است 5 ماه به شما سود بدهد و یک ماه به شما ضرر بدهد ولی اگر ریسک ما حساب شده باشد ممکن است 5 ماه برنده باشیم 5 برابر ببریم و یک ماه که بازنده هستیم یک برابر ببازیم.

مشکل طمع این است که ما شرط بندی بیش از حد می کنیم روی چیزی که نباید انجام بدهیم که ممکن است حاصل 5 ماه را با یک ضرر 5 برابری از دست بدهیم. لذا هیچوقت نباید بگذاریم احساسات ما تحت طمع غیرقابل واقعی شود و مسخ داستان هایی شویم که خودمان برای خودمان ساخته ایم و نباید فکر کرد که راه چند ساله را یک شبه طی کنیم بلکه هیچ عجله ای نیست. یک آدم موفق از چندین ترید کوچک و با مدیریت موفق می شود نه با یک کار معجزه آسا.

پادزهر های طمع

یکی از مشکلات طمع بخاطر کمبودی است که ما فکر می کنیم برای ما وجود ندارد و مخالف آن این است که ما آگاه شویم متشکر بشویم از آن چیزی که داریم و به اندازه کافی هست که به ما داده شده و می توانیم هنوز به دست بیاوریم و دقت کردن در اینکه چه چیزی به ما داده شده که از لحاظ معنوی و تمرکز کردن روی آنها و احساس سیرابی که در ما ایجاد می کند که ما کمبود خاصی الان نداریم که بخواهیم بیش از حد حرص بزنیم در این مورد. حالا در هر منبعی که هست که حالا می خواهیم ریسک کنیم تا شاید سودی ببریم و اگر آن فراوانی و نعمت نبود حالا شما پولی نداشتید که بخواهید در مارکت وارد شوید. پس تشخیص اینکه یک نعمت است که در اختیار شما قرار داده که بیایید با حرص آن را افزایش بدهید این احساس سیرابی را در شما تشدید می کند بدون عجله و به طور مستمر از طریق معاملات وارد شوید. همچنین تشکر و قدردانی که مارکت کشف کنیم.

همچنین دوستانی داریم که ما را کمک می کنند و این که با تجربیاتی که در مارکت به دست می آورید قوی تر می شوید و با تمرینات معنوی بهتر و بهتر می شوید. این قدم اول است که می تواند طمع را در ما از بین ببرد.

بیشتر بخوانید:  فصل نهم: حد متعادل از اعمال و رفتار

دومین چیز کمبود فرصت است که این ترید آخر است که من باید با این ترید بار خود را ببندم. لذا اگر با چشمان باز به این قضیه نگاه کنیم همیشه فرصت های فراوانی هست که اگر ما آزاد باشیم منطقی و بدون احساس می می توانیم این فرصت ها را تشخیص بدهیم و در مقابل بهترین عمل را انجام بدهیم و نگذاریم آن ها از جلوی چشمان ما عبور کنند. اگر ما از قبل کشف کنیم، پیشرفت مادی و معنوی و ذهنی در آینده هم می توانیم انجام بدهیم در مارکت و بالطبع ما در آینده می توانیم در مارکت از این فرصت ها استفاده کنیم. با این دید این نیاز شدید که این پوزیشن خاص را که این آخرین فرصت است که باید از آن خارج بشویم به هر قیمتی شده این آخرین فرصت است هیچ اجباری به پافشاری نیست که من این را مثبت از آن خارج بشوم چون ضرر بدهم با 40 درصد یا 50 درصد ولی باید ضرر کوچک باشد.

این قسمتی از بازی است و باید این تشکر و قدردانی را در زندگی خود ببینیم و شکرگزار باشیم بخاطر اینکه وقتی این قدردانی را در زندگی خود داشته باشیم با قلب خود احساس کنیم هیچ احساس بدی نسبت به گذشته و حسادت و .. که بقیه دارند من ندارم و دیرشده و من از قافله عقب هستم و می توانیم باور کنیم که این خواسته خود شماست که شما را در آینده ثروتمند می کند یا فقیر و ورشکسته. از شما حرکت از خدا برکت.

 

مکان شما در این جهان

دنبال چاره هایی بودیم که طمع را از بین ببریم. یکی از مسائل این است که ارتباط خود را با جهان قوی کنید یعنی در مقابل این عظمت و زیبایی بزرگی که دور شما را گرفته متواضع باشید و افتاده عمل کنید. این فراوانی را و این بزرگ دیدن جهان و خود را کوچک دیدن جهان به ما کمک می کند که این حس بزرگ بینی که گفتیم یکی از –– های طمع بود را در ما کوچک و کوچک تر می کند و با تشخیص اینکه در مقابل جهان یک فرد کوچکی هستیم و این عظمت و فراوانی دور تا دور ما را گرفته و می توانیم در آن شرکت کنیم و از آن بهره ببریم و جزئی از آن باشیم. به این ترتیب با این دید نسبت به جهان هستی ما یک اطمینان قبلی سالمی در ما ایجاد می شود نسبت به علاقه ها و ماهیت مارکت برای معامله گری که به ما انگیزه می دهد تا وارد بشویم در معاملات و شرکت کردن در معاملات برای سودهای فراوانی که در اختیار ما قرار می دهد در حدی که قابل کنترل است برای علاقه اصلی که طمع مقدار کوچکش خوب است.

 

چگونه ذخیره ذهنی خود را تقویت کنیم و قسمت کامپیوتر خودمان را با عادت های صحیح کنترل کنیم؟

  1. 1-یک لیستی تهیه کنید از کارهایی که در معاملات انجام داده اید که از علائم بارز طمع در شما سرچشمه گرفته است.
  2.  
  3. 2-برعکس این لیست اعمال را ثبت می کنید که شما مخالف حرص و طمع بوده و درست داشتید به آنها عمل می کردید.
  4.  

مثل گرک که در مرحله اول دچار طمع شد و در مرحله دوم بدون طمع و با مدیریت از بازار خارج شد و توانست سود خوبی را کسب کند.

  • 3-آن احساساتی که به شما دست می دهد. آن احساساتی که شما نیاز دارید به آن درست عمل کنید تا در زمانیکه طمع به شما دست می دهد لیست کنید و روی کاغذ بنویسید. مثلاً اینکه مارکت به من فرصت می دهد سه ماه دیگر را هم فرصد می دهد و من باید احساس کنم که این آخرین ترید نیست. لیست کنید آن افکاری را که باید در ذهن شما باشد و روی کاغذ بنویسید که مارکت فراوان است و فرصت فراوان است و نیاز به حرص زدن و طمع نیست. این ترید تریدی نیست که من در آن سود کنم یا ضرر. مهم این است که من ترید را با احساس درست ترک کنم. بعد این لیست را به صورت تلقین با خودتان تمرین کنید. تمرینی که الان دارد اتفاق می افتد.
  •  
  • 4- الان که لیست تلقین ها را دارید با یکی از دوستان اینها را تمرین کنید. بسیاری از بیماری ها ریشه روانی دارند. برای همین می گوییم که یک قرص گچ هم می تواند شفا بدهد. برای همین خیلی از وقت ها دو دسته می کنیم مریض ها را: در یک گروه قرص گچ قرار می دهیم و در گروه دیگر دارو است که حالات روانی می تاوند تا 50 درصد باعث رفع بیماری شود. معامله گری ها مثل بقیه چیزها مسائل روانی می تواند تاثیر زیادی بگذارد. مانند وقتی که دعاها را برای خود تمرین می کنیم و دعاهایی که آنها را باور داریم باید شبانه روز آنها را به خودمان تلقین کنیم و باید آنها را روی کاغذ بنویسیم یا بخوریم تا اینها تکرار شوند تا جزئی از وجود خود ما بشوند و آنها را جایگزین افکار منفی کنیم.
  •  
  • 5- یک تصویر ذهنی بسازیم از این تمرین ها و ببینیم ما صاحب آن افکار خوب هستیم مثلا ما طمع نداریم. من انسان بی طمع هستم. فرصت های مارکت زیاد است.
  •  
  • به باور برسیم که ما می توانیم با انجام اینها موفق بشویم و انسان ثروتمندی بشویم.
  •  
  • 6- یک لیست از اعتقادات صحیح که می توانیم تمرین کنیم و ژتجسم کنیم که می توانیم با آن ها افکار خود را صحیح کنیم.
  •  
  • من همیشه به اندازه کافی می توانم درآمدزایی که رفع احتیاجات من را کند و درحدی که من احتیاج دارم.
  •  
  • 7- من به اندازه کافی زمان برای یادگیری و پیشرفت خود و خلق خود به صورت یک انسان جدید و کارکشته دارم و کمبود زمانی نیست که بخواهم خود را رشد بدهم.
  •  
  •              – من خودکفا هستم به اندازه کافی به من داده شده است و اگر بخواهم می توانم بیشتر از آن به دست بیاورم.
  •              – جهان جهان نعمت و  فراوانی است.
  •              -زندگی و مارکت یا بازار معاملات به من فرصت های فراوانی برای ثروتمند شدن و غنی شدن را در اختیار من می گذارد.

همه اختراعات بزرگ از آرزوهایی است که ما در دوران بچگی داشته ایم ولی تخیل به صورت قوی در فرد رشد کرده است منجر به آن می شود که فرد خودش را طوری ببیند که درست است و این را هر روز تکرار کند روزی ده دقیهق ترکیب کند با تکنیک دوم که تلقین است از عباراتی که مثلا من الان هستم آنجوریکه میخواهید باشید. بنابراین سیستم ذهن با این دو تکنیک می تواند آپ گرید شود.

خانم روس از تکنیک عبارت استفاده می کند مثلاً ما مرتب ذکر می کنیم که چه چیز داریم تا امروز و از چه چیز تهیه می کنیم از هستی و سپاسگزار هستیم در برابر عظمت هستی که افتاده تر می کند در مقابل غرور که می تواند باعث خودسری شود.

       هستیم در مقابل عظمت

11 خرداد 1400

0 پاسخ به "فصل دوم: طمع"

ارسال یک پیغام

تست رایگان دوره پرایس اکشن اَلگو تریدینگ!
دوره آموزش تعاملی پرایس اکشن دکتر اناری را رایگان امتحان کنید!

ارسال لینک تست رایگان دوره به آدرس ایمیل شما
همین الان برایم ایمیل شود!
close-link